پارت ۴۱ فیک دور اما آشنا
پارت ۴۱
صبح
آدلیا ویو
با حس صدایی مثل صدای جاروبرقی ولی ملایم تر از جواب بیدار شدم ، برای اینکه دیدم کاملا باز شه مقداری چشمامو مالیدم ، دیدم تهیونگ داره موهاشو سشوار میزنه
با چشمای کمی باد کرده به خاطر خواب بهش زل زدم
بعد از چند ثانیه به طرفم برگشت
تهیونگ : آخ چاگیا ببخشید بیدارت کردم؟
آدلیا : نه دیگه باید بیدار میشدم ساعت چنده؟
تهیونگ : ۹
آدلیا : واقعا؟
تهیونگ : آره
آدلیا: باشه
از تختم پاشدم و یه راس رفتم حموم ، یه دوش ۱۵ مینی گرفتم و اومدم
روتین پوستیمو انجام دادم و موهامو خشک کردم و یه لباس بیرونی خوشگل پوشیدم و آرایش کم و ملایمی هم انجام دادم
تصمیم گرفتم امروز موهامو ساده بزارم و بهشون دست نزنم پس کفشامو پوشیدم و کیفمم گرفتم
تهیونگ پایین بود و داشت صبحونه آماده میکرد
رفتم پیشش و توی درست کردن صبحونه بهش کمک کردم
بعد از چند مین صبحونه آماده شد
سر میز نشستیم و باهم صبحونمونو خوردیم
بعد از چند مین که صبحونمون تموم شد گفتم
آدلیا: مرسی عشقم بیا بریم
تهیونگ : باشه
از سر میز پاشدیم و باهم رفتیم به سمت ماشین
سوار شدیم و رفتیم شرکت
فلش بک به داخل اتاق
منشی : خانم ؟
آدلیا : بله؟
منشی : دکور مهمونی رو خودتون انجام میدین یا طراح بیاریم؟
آدلیا : مهمونی کجا برگزار میشه؟
منشی : توی یه تالار که انتخابش با شما و آقای کیمه
آدلیا : باشه خودم تا شب همچی رو برات ایمیل میکنم
منشی : چشم ممنون
با تعظیم از اتاق خارج شد و منم به کارام ادامه دادم
بعد از تقریبا ۳ ساعت به ساعتی نگاهی انداختم
ساعت تقریبا ۱ ظهر یعنی وقت گرفتن جواب ازمایش رو نشون میداد
در : تق تق
آدلیا : بله؟
تهیونگ : منم چاگی
آدلیا : بیا
تهیونگ اومد و پشتش درو بست
آدلیا : جونم ؟ چیزی شده؟
تهیونگ : چاگیا ؟ اوم آزمایش یادت رفت ؟
آدلیا : نه خب بدون اون زنه باید بریم؟
تهیونگ : نه بدون اون که نمیشه
آدلیا : باشه پس بزار از دفترم شمارشو بگیرم و زنگ بزنم
تهیونگ : باشه
دفتر شماره ی کارمندا رو گرفتم و بازش کردم ، بعد از کمی گشتن شماره ی خانم هانگ رو پیدا کردم
گوشیمو ورداشتم و بهش زنگ زدم
یک بوق....دو بوق.......سه بوق...... چهار بوق......
آخرشم یه زنه گفت
±: مشترک مورد نظر در دسترس نمیباشد
آدلیا : اوفف
تهیونگ : یه فکر دارم
آدلیا : چه فکری؟
تهیونگ : توی بیمارستان ازش شمارشو گرفت میتونیم از اونجا بخواییم شمارشو بده
آدلیا : آرع فکر خوبیه
تهیونگ : باشه پاشو دیگه
کامیپوترو خاموش کردم و وسایلامم جمع کردم
باهم به سمت ماشین رفتیم و سوار شدیم ، بعد از چند مین رسیدیم
مستقیم به بخش پذیرش رفتیم و گفتیم
آدلیا : سلام ببخشید من واسه یه آزمایش دیروز اینجا اومده بودم
👩🏼💼: بله درسته ، کیم آدلیا ؟
آدلیا : آرع
👩🏼💼: خب الان میارم جوابتونو
آدلیا : میشه قبلش ازتون خواهش کنم شماره ی اون زنه که دیروز با ما اومده بود رو بدین؟
👩🏼💼: خانم محترم معذرت میخوام ولی ما نمیتونیم اطلاعات کسی رو بدیم
تهیونگ : خانم میشه یکم فکر کنین ، دیروز یکی اومده بود و میگفت همسر دوم منه و ازم حاملس در صورتی که من اصلا ایشون رو نمیشناسم ، دیروز یادمون رفت شمارش رو بگیریم که بیاد و الان نمیدونیم چجوری پیداش کنیم
👩🏼💼: اقای محترم متأسفم ولی کاری از دستم برنمیاد
تهیونگ : هوففف
یه خانم دیگه اومد و گفت
👩🏼💼۲: چیزی شده خانم و آقای محترم؟
آدلیا : ما شماره ی یکی از افرادو میخواییم ولی ایشون نمیدن
تهیونگ : خانم میشه یکم فکر کنین ، دیروز یکی اومده بود و میگفت همسر دوم منه و ازم حاملس در صورتی که من اصلا ایشون رو نمیشناسم ، دیروز یادمون رفت شمارش رو بگیریم که بیاد و الان نمیدونیم چجوری پیداش کنیم
👩🏼۲: بله ، میشه اسم خودتون و اون فرد رو بگین؟
تهیونگ : حتما ، کیم آدلیا ، کیم تهیونگ ، آدلیا ..... اسم اون زنه چی بود ؟
آدلیا: هانگ میرا
👩🏼💼: شمارش ***********
سریع گوشیمو درآوردم و به هانگ زنگ زدم
مکالمشون
آدلیا : خیلی سریع بیا بیمارستان دیروز وگرنه خودت میدونی چیکارت میکنم
پایان مکالمه
سریع گوشی رو قطع کردم
با تهیونگ به سمت صندلی های بیمارستان رفتیم و اونجا نشستیم
بعد از چند مین
داشتم آبمیوه ای تهیونگ برام خریده بودو میخوردم که یهو .......
صبح
آدلیا ویو
با حس صدایی مثل صدای جاروبرقی ولی ملایم تر از جواب بیدار شدم ، برای اینکه دیدم کاملا باز شه مقداری چشمامو مالیدم ، دیدم تهیونگ داره موهاشو سشوار میزنه
با چشمای کمی باد کرده به خاطر خواب بهش زل زدم
بعد از چند ثانیه به طرفم برگشت
تهیونگ : آخ چاگیا ببخشید بیدارت کردم؟
آدلیا : نه دیگه باید بیدار میشدم ساعت چنده؟
تهیونگ : ۹
آدلیا : واقعا؟
تهیونگ : آره
آدلیا: باشه
از تختم پاشدم و یه راس رفتم حموم ، یه دوش ۱۵ مینی گرفتم و اومدم
روتین پوستیمو انجام دادم و موهامو خشک کردم و یه لباس بیرونی خوشگل پوشیدم و آرایش کم و ملایمی هم انجام دادم
تصمیم گرفتم امروز موهامو ساده بزارم و بهشون دست نزنم پس کفشامو پوشیدم و کیفمم گرفتم
تهیونگ پایین بود و داشت صبحونه آماده میکرد
رفتم پیشش و توی درست کردن صبحونه بهش کمک کردم
بعد از چند مین صبحونه آماده شد
سر میز نشستیم و باهم صبحونمونو خوردیم
بعد از چند مین که صبحونمون تموم شد گفتم
آدلیا: مرسی عشقم بیا بریم
تهیونگ : باشه
از سر میز پاشدیم و باهم رفتیم به سمت ماشین
سوار شدیم و رفتیم شرکت
فلش بک به داخل اتاق
منشی : خانم ؟
آدلیا : بله؟
منشی : دکور مهمونی رو خودتون انجام میدین یا طراح بیاریم؟
آدلیا : مهمونی کجا برگزار میشه؟
منشی : توی یه تالار که انتخابش با شما و آقای کیمه
آدلیا : باشه خودم تا شب همچی رو برات ایمیل میکنم
منشی : چشم ممنون
با تعظیم از اتاق خارج شد و منم به کارام ادامه دادم
بعد از تقریبا ۳ ساعت به ساعتی نگاهی انداختم
ساعت تقریبا ۱ ظهر یعنی وقت گرفتن جواب ازمایش رو نشون میداد
در : تق تق
آدلیا : بله؟
تهیونگ : منم چاگی
آدلیا : بیا
تهیونگ اومد و پشتش درو بست
آدلیا : جونم ؟ چیزی شده؟
تهیونگ : چاگیا ؟ اوم آزمایش یادت رفت ؟
آدلیا : نه خب بدون اون زنه باید بریم؟
تهیونگ : نه بدون اون که نمیشه
آدلیا : باشه پس بزار از دفترم شمارشو بگیرم و زنگ بزنم
تهیونگ : باشه
دفتر شماره ی کارمندا رو گرفتم و بازش کردم ، بعد از کمی گشتن شماره ی خانم هانگ رو پیدا کردم
گوشیمو ورداشتم و بهش زنگ زدم
یک بوق....دو بوق.......سه بوق...... چهار بوق......
آخرشم یه زنه گفت
±: مشترک مورد نظر در دسترس نمیباشد
آدلیا : اوفف
تهیونگ : یه فکر دارم
آدلیا : چه فکری؟
تهیونگ : توی بیمارستان ازش شمارشو گرفت میتونیم از اونجا بخواییم شمارشو بده
آدلیا : آرع فکر خوبیه
تهیونگ : باشه پاشو دیگه
کامیپوترو خاموش کردم و وسایلامم جمع کردم
باهم به سمت ماشین رفتیم و سوار شدیم ، بعد از چند مین رسیدیم
مستقیم به بخش پذیرش رفتیم و گفتیم
آدلیا : سلام ببخشید من واسه یه آزمایش دیروز اینجا اومده بودم
👩🏼💼: بله درسته ، کیم آدلیا ؟
آدلیا : آرع
👩🏼💼: خب الان میارم جوابتونو
آدلیا : میشه قبلش ازتون خواهش کنم شماره ی اون زنه که دیروز با ما اومده بود رو بدین؟
👩🏼💼: خانم محترم معذرت میخوام ولی ما نمیتونیم اطلاعات کسی رو بدیم
تهیونگ : خانم میشه یکم فکر کنین ، دیروز یکی اومده بود و میگفت همسر دوم منه و ازم حاملس در صورتی که من اصلا ایشون رو نمیشناسم ، دیروز یادمون رفت شمارش رو بگیریم که بیاد و الان نمیدونیم چجوری پیداش کنیم
👩🏼💼: اقای محترم متأسفم ولی کاری از دستم برنمیاد
تهیونگ : هوففف
یه خانم دیگه اومد و گفت
👩🏼💼۲: چیزی شده خانم و آقای محترم؟
آدلیا : ما شماره ی یکی از افرادو میخواییم ولی ایشون نمیدن
تهیونگ : خانم میشه یکم فکر کنین ، دیروز یکی اومده بود و میگفت همسر دوم منه و ازم حاملس در صورتی که من اصلا ایشون رو نمیشناسم ، دیروز یادمون رفت شمارش رو بگیریم که بیاد و الان نمیدونیم چجوری پیداش کنیم
👩🏼۲: بله ، میشه اسم خودتون و اون فرد رو بگین؟
تهیونگ : حتما ، کیم آدلیا ، کیم تهیونگ ، آدلیا ..... اسم اون زنه چی بود ؟
آدلیا: هانگ میرا
👩🏼💼: شمارش ***********
سریع گوشیمو درآوردم و به هانگ زنگ زدم
مکالمشون
آدلیا : خیلی سریع بیا بیمارستان دیروز وگرنه خودت میدونی چیکارت میکنم
پایان مکالمه
سریع گوشی رو قطع کردم
با تهیونگ به سمت صندلی های بیمارستان رفتیم و اونجا نشستیم
بعد از چند مین
داشتم آبمیوه ای تهیونگ برام خریده بودو میخوردم که یهو .......
- ۲۹۴
- ۱۴ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط